نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

1522
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45544
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    سلام ،من یه دختر ۱۷سالم که از بچگی کلا باهام خشن برخورد کردن اتفاقاتی داخل خانوادم افتاد و دیدم و همیشه دهنمو بستم تا خانوادم از هم نپاشه،از همون اول خشونت بود مامانم به شدت علیه بد دهنه بابام از اون بدتر و غیرتیه شدید اما خب حجابم امروزیه و معمولی.
    از بچگی منو بی احساس سرد بار آوردن وقت نزاشتن برام مامانم میزاشتم تو اتاق درم می‌بست می‌گفت هروقت درست تموم شد بگو بازش کنم بقیشو دیگه کار نداشت که چی می کنم بابامم که تو ذهنم یه دیو دوسر بودو کلا جرات نداشتم چیزی جز رفتاری ک میخوان داشته باشم،گذشت و من بزرگتر شدم و مامانم روش توروم باز شد و سرهیچی دیگه هرچی از دهنش درمیومد می‌گفت و میگه سرهیچی دعوا می‌کنه بابامم ک اصلا هیچی فقط قاطی می‌کنه و چیزی بگی یا گوشیو چیزایی ک دوس دارمو میگیره یا کتک میزنه ،اما من دیگه واقعا بریدم خیلی خسته شدم من اهل هیچی نبودم از وقتی فهمیدم هدف چیه آینده چیه فقط چسبیدم به درسم اما پارسال که کلاس دهم بودمو اول راهم برای خواندن کنکور تجربی بود مامانم و بابام بحث خواستگاری و این داستانا و پیش کشیدن و خلاصه از اونجایی که طرف پسرعموم بود خیلی گیر میدادن و کل دهم و تابستونش به فنا رفت و من از درسم زده شدم اما مشکلم اینجاست که اینا نه میزارن درست درسمو بخونم نه تفریح کنم نه اعصاب آروم داشته باشم ن سمت چیزی که دوست دارم برم ،از بچگی فقط گفتن ناخواسته ای ،با بچه های نیم وجبی مقایسم کردنو... من هرچی میخوام باهاشون رفیق باشم این مامان فتنم خرابش می‌کنه میخوام با خودش اوکی باشم اعصاب نداره سر اینکه مثلا سر اینکه نوک مداد ابروشو شکستم میگیره کتاب تستیمو جر میده بابامم که نه میزارن بیرون برم نه می‌زاره پی علاقم باشم نه جونم براش مهمه چون تا الان یکبار نه حالمو پرسیده نه درست حسابی باهام حرف زده دلیلشم اینه ک فقط میگه نمیخوام بیرون بهت تیکه بندازن هرجا رفتی با مامانت برو مامانمم که میگه من براتو وقت ندارم برو ریختتو نبینم خب بابا اصن من میخوام فقط یک ساعت با اعصاب آروم برم بیرون از شر همینا خلاص باشم اعصابم آروم باشه بخدا نمیخوام پس فردا یکی مث مامانم یه آدم عصبی باشم یا یکی عین بابام کسی که نشه نزدیکش شد، چجوری راضیشون کنم؟خواستم برم عکاسی خب کلاساش مختلطع گفتم خودتونم بیاین من فقط درس بخونم و عکاسی یاد بگیرم گفتن دیگه حرفشو نزن مانمیزاریم دخترمون از این ولگردیا بکنه ۱۰۰سالتم بشه همینه،بخدا خسته شدم دیگه خودزنی وگریه و توخودم ریختن آرومم نمیکنه نمی‌دونم چی کنم ..؛!؟
    هیچکدومشون یکبار محبت امیز حرف نزدن برخورد خوب نداشتن صب که از خواب بیدار شدم صب بخیر گفتم چون داداش کوچیکم که ۵سالشه خواب بود یکم تن صدام بلند بود جای جواب خفه شو شنیدم،شده یک هفته هیچی نخوردم یکیشون صدام نکرده بیا یه لقمه غذا بخور این چه خانواده ایه ب چه دردی میخوره اصن؟
    حتی گفتم بریم پیش مشاور ببخشید بلانسبت گفتن مشاور کیه از کجا اومده ،بریم که بگه بچتو ویلان کن امروزی باش؟
    من حتی یه خرید ساده هم نمیتونم برم حتی با دوستام ،چجوری بابامو راضی کنم از این ذهن کثیف و مریضش دست برداره یه نگاهیم به من بندازه؟
    ویرایش توسط M276 : 10-27-2020 در ساعت 12:32 PM

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    نقل قول نوشته اصلی توسط M276 نمایش پست ها
    سلام ،من یه دختر ۱۷سالم که از بچگی کلا باهام خشن برخورد کردن اتفاقاتی داخل خانوادم افتاد و دیدم و همیشه دهنمو بستم تا خانوادم از هم نپاشه،از همون اول خشونت بود مامانم به شدت علیه بد دهنه بابام از اون بدتر و غیرتیه شدید اما خب حجابم امروزیه و معمولی.
    از بچگی منو بی احساس سرد بار آوردن وقت نزاشتن برام مامانم میزاشتم تو اتاق درم می‌بست می‌گفت هروقت درست تموم شد بگو بازش کنم بقیشو دیگه کار نداشت که چی می کنم بابامم که تو ذهنم یه دیو دوسر بودو کلا جرات نداشتم چیزی جز رفتاری ک میخوان داشته باشم،گذشت و من بزرگتر شدم و مامانم روش توروم باز شد و سرهیچی دیگه هرچی از دهنش درمیومد می‌گفت و میگه سرهیچی دعوا می‌کنه بابامم ک اصلا هیچی فقط قاطی می‌کنه و چیزی بگی یا گوشیو چیزایی ک دوس دارمو میگیره یا کتک میزنه ،اما من دیگه واقعا بریدم خیلی خسته شدم من اهل هیچی نبودم از وقتی فهمیدم هدف چیه آینده چیه فقط چسبیدم به درسم اما پارسال که کلاس دهم بودمو اول راهم برای خواندن کنکور تجربی بود مامانم و بابام بحث خواستگاری و این داستانا و پیش کشیدن و خلاصه از اونجایی که طرف پسرعموم بود خیلی گیر میدادن و کل دهم و تابستونش به فنا رفت و من از درسم زده شدم اما مشکلم اینجاست که اینا نه میزارن درست درسمو بخونم نه تفریح کنم نه اعصاب آروم داشته باشم ن سمت چیزی که دوست دارم برم ،از بچگی فقط گفتن ناخواسته ای ،با بچه های نیم وجبی مقایسم کردنو... من هرچی میخوام باهاشون رفیق باشم این مامان فتنم خرابش می‌کنه میخوام با خودش اوکی باشم اعصاب نداره سر اینکه مثلا سر اینکه نوک مداد ابروشو شکستم میگیره کتاب تستیمو جر میده بابامم که نه میزارن بیرون برم نه می‌زاره پی علاقم باشم نه جونم براش مهمه چون تا الان یکبار نه حالمو پرسیده نه درست حسابی باهام حرف زده دلیلشم اینه ک فقط میگه نمیخوام بیرون بهت تیکه بندازن هرجا رفتی با مامانت برو مامانمم که میگه من براتو وقت ندارم برو ریختتو نبینم خب بابا اصن من میخوام فقط یک ساعت با اعصاب آروم برم بیرون از شر همینا خلاص باشم اعصابم آروم باشه بخدا نمیخوام پس فردا یکی مث مامانم یه آدم عصبی باشم یا یکی عین بابام کسی که نشه نزدیکش شد، چجوری راضیشون کنم؟خواستم برم عکاسی خب کلاساش مختلطع گفتم خودتونم بیاین من فقط درس بخونم و عکاسی یاد بگیرم گفتن دیگه حرفشو نزن مانمیزاریم دخترمون از این ولگردیا بکنه ۱۰۰سالتم بشه همینه،بخدا خسته شدم دیگه خودزنی وگریه و توخودم ریختن آرومم نمیکنه نمی‌دونم چی کنم ..؛!؟
    هیچکدومشون یکبار محبت امیز حرف نزدن برخورد خوب نداشتن صب که از خواب بیدار شدم صب بخیر گفتم چون داداش کوچیکم که ۵سالشه خواب بود یکم تن صدام بلند بود جای جواب خفه شو شنیدم،شده یک هفته هیچی نخوردم یکیشون صدام نکرده بیا یه لقمه غذا بخور این چه خانواده ایه ب چه دردی میخوره اصن؟
    حتی گفتم بریم پیش مشاور ببخشید بلانسبت گفتن مشاور کیه از کجا اومده ،بریم که بگه بچتو ویلان کن امروزی باش؟
    من حتی یه خرید ساده هم نمیتونم برم حتی با دوستام ،چجوری بابامو راضی کنم از این ذهن کثیف و مریضش دست برداره یه نگاهیم به من بندازه؟

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوست عزیز . مشکلات و ناکامی هایی که تجربه میکنین قابل درک هست و شرایط سختی که داری انکار پذیر نیست
    اما دوست عزیز باید بگم چنین رفتارهایی از پدر و مادر شما دال بر مشکلات عصبی ، الگو پذیری های اشتباه ، و سبک غلط زندگی و...... هستند و برای اینکه بشه رفتار و کردار ایشون رو تغیر داد و به سمت نگرش و رفتار درست و صحیح سوق بدیم ابتدا باید خود فرد تمایل داشته باشه و همراهی کنه. برای مثال پدر و مادر شما باید با شما به روانشناس برای مشاوره رجوع کنند و علاوه بر مشکلات خانوادگی برای مشکلات عصبی که پدر و مادرت تجربه میکنند مشاوره دریافت کنید.

    اما به نظر میرسه پدر و مادر شما دیدگاهی منفی به مشاوره دارن و اصلا قبول ندارن که مسیر اشتباهی را در برخورد با شما طی میکند
    و همین موارد باعث میشه تا احتمال مراجعه گروهی شما به روانشناس خیلی کم باشه !
    بنا براین در این شرایط به شما تو صیه میکنم در دعوا ها و درگیری های خانوادت اصلا دخالت نکنی و اجازه بدی پدر و مادرت به عنوان دوفرد بالغ برای خودشون تصمیم گیری کنن
    خود شما طوری رفتار کن تا کم ترین مشکلات براتون به وجود بیاد
    شما نباید نخوردن غذا و خود زنی و رفتارهای پرخطر داشته باشی چون تنها باعث میشه احساسات منفی تری رو تجربه کنی
    سعی کن به درس و مشق هات برسی و برای رشد فردی خودت و پیشرفت شخصی خودت و آینده تلاش کنی

    البته به شما توصیه میکنم تا حداقل خود شما به روانشناس مراجعه کنین و جلسات روان درمانی داشته باشین چون برای شما باتوجه به مشکلاتی که مطرح میکنید لازم هست

    موفق باشی

  3. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45370
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    سلام من فاطمم هفده سالمه...عزیزم منم مشکلات تو رو شاید یه چیزای اضافه تر تا سیزده سالگی داشتم بعدش برادر دومم به دنیا اومد و من سه سال وقت و زندگیم شد بزرگ کردن این،شرایط زندگی باعث شد پدرو مادرم بیخیال تر و ساکت تر بشن گرچه منم واقعا خیلی اذیت شدم بچگیم که همش کتک و بی مهریو و خوردکردن بود از هفت سالگیم نگه داری برادر اولم و بغدش نگه داری برادر دومم که دوتاشون اختلال بیش فعالی دارن و بدجور عصبی و کلافم میکنن نگه داری ازشون طوری بود که نمیتونستم اصلا درس بخونم(دانش اموز مدرسه تیزهوشان هستم)درسام هم خیلی سنگین بود...ولی میدونی دوست عزیز اون متک ها و خورد کردن ها کمتر شدن،من به شدت افسرده و مضطرب شده بودم و با کلی تلاش تونستم خالمو بهتر کنم...عزیزم به خدا امیدوار باش و درست رو بخون نگران عقد و ازدواجم نباش اگر تو مخالف باشی هیچ کس نمیتونه زورت کنه...
    اگر خدا بخواد صبر کنی و تلاش کنی میتونی دانشگاه شهر دیگه خوابگاه قبول بشی و فرار کنی کاری که منم میخوام بکنم...امیدوارم موفق باشی😊❤
    امضای ایشان
    بن بست دور نیست

  5. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saiak نمایش پست ها
    سلام من فاطمم هفده سالمه...عزیزم منم مشکلات تو رو شاید یه چیزای اضافه تر تا سیزده سالگی داشتم بعدش برادر دومم به دنیا اومد و من سه سال وقت و زندگیم شد بزرگ کردن این،شرایط زندگی باعث شد پدرو مادرم بیخیال تر و ساکت تر بشن گرچه منم واقعا خیلی اذیت شدم بچگیم که همش کتک و بی مهریو و خوردکردن بود از هفت سالگیم نگه داری برادر اولم و بغدش نگه داری برادر دومم که دوتاشون اختلال بیش فعالی دارن و بدجور عصبی و کلافم میکنن نگه داری ازشون طوری بود که نمیتونستم اصلا درس بخونم(دانش اموز مدرسه تیزهوشان هستم)درسام هم خیلی سنگین بود...ولی میدونی دوست عزیز اون متک ها و خورد کردن ها کمتر شدن،من به شدت افسرده و مضطرب شده بودم و با کلی تلاش تونستم خالمو بهتر کنم...عزیزم به خدا امیدوار باش و درست رو بخون نگران عقد و ازدواجم نباش اگر تو مخالف باشی هیچ کس نمیتونه زورت کنه...
    اگر خدا بخواد صبر کنی و تلاش کنی میتونی دانشگاه شهر دیگه خوابگاه قبول بشی و فرار کنی کاری که منم میخوام بکنم...امیدوارم موفق باشی❤
    سلام
    اگر مشکلی دارین میتونید توی لینک زیر تاپیک بزنید
    لینک :
    https://forum.moshaver.co/newthread....ewthread&f=122

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45544
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saltanat نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوست عزیز . مشکلات و ناکامی هایی که تجربه میکنین قابل درک هست و شرایط سختی که داری انکار پذیر نیست
    اما دوست عزیز باید بگم چنین رفتارهایی از پدر و مادر شما دال بر مشکلات عصبی ، الگو پذیری های اشتباه ، و سبک غلط زندگی و...... هستند و برای اینکه بشه رفتار و کردار ایشون رو تغیر داد و به سمت نگرش و رفتار درست و صحیح سوق بدیم ابتدا باید خود فرد تمایل داشته باشه و همراهی کنه. برای مثال پدر و مادر شما باید با شما به روانشناس برای مشاوره رجوع کنند و علاوه بر مشکلات خانوادگی برای مشکلات عصبی که پدر و مادرت تجربه میکنند مشاوره دریافت کنید.

    اما به نظر میرسه پدر و مادر شما دیدگاهی منفی به مشاوره دارن و اصلا قبول ندارن که مسیر اشتباهی را در برخورد با شما طی میکند
    و همین موارد باعث میشه تا احتمال مراجعه گروهی شما به روانشناس خیلی کم باشه !
    بنا براین در این شرایط به شما تو صیه میکنم در دعوا ها و درگیری های خانوادت اصلا دخالت نکنی و اجازه بدی پدر و مادرت به عنوان دوفرد بالغ برای خودشون تصمیم گیری کنن
    خود شما طوری رفتار کن تا کم ترین مشکلات براتون به وجود بیاد
    شما نباید نخوردن غذا و خود زنی و رفتارهای پرخطر داشته باشی چون تنها باعث میشه احساسات منفی تری رو تجربه کنی
    سعی کن به درس و مشق هات برسی و برای رشد فردی خودت و پیشرفت شخصی خودت و آینده تلاش کنی

    البته به شما توصیه میکنم تا حداقل خود شما به روانشناس مراجعه کنین و جلسات روان درمانی داشته باشین چون برای شما باتوجه به مشکلاتی که مطرح میکنید لازم هست

    موفق باشی
    راستش رو بخواهید من اصلا کاری ندارم تنها هدفمم درسمه اما واقعا حتی وقتی ک دارم درس میخونم تو اتاقم باز میان یجوری میپیچن بهم اعصاب و روانمو کلا میریزن بهم کل اون انگیزه و حس و اعصاب درس خواندنم از بین میره

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45544
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saiak نمایش پست ها
    سلام من فاطمم هفده سالمه...عزیزم منم مشکلات تو رو شاید یه چیزای اضافه تر تا سیزده سالگی داشتم بعدش برادر دومم به دنیا اومد و من سه سال وقت و زندگیم شد بزرگ کردن این،شرایط زندگی باعث شد پدرو مادرم بیخیال تر و ساکت تر بشن گرچه منم واقعا خیلی اذیت شدم بچگیم که همش کتک و بی مهریو و خوردکردن بود از هفت سالگیم نگه داری برادر اولم و بغدش نگه داری برادر دومم که دوتاشون اختلال بیش فعالی دارن و بدجور عصبی و کلافم میکنن نگه داری ازشون طوری بود که نمیتونستم اصلا درس بخونم(دانش اموز مدرسه تیزهوشان هستم)درسام هم خیلی سنگین بود...ولی میدونی دوست عزیز اون متک ها و خورد کردن ها کمتر شدن،من به شدت افسرده و مضطرب شده بودم و با کلی تلاش تونستم خالمو بهتر کنم...عزیزم به خدا امیدوار باش و درست رو بخون نگران عقد و ازدواجم نباش اگر تو مخالف باشی هیچ کس نمیتونه زورت کنه...
    اگر خدا بخواد صبر کنی و تلاش کنی میتونی دانشگاه شهر دیگه خوابگاه قبول بشی و فرار کنی کاری که منم میخوام بکنم...امیدوارم موفق باشی❤
    خیلی خوشحالم که شما حال و احوالت بهتر شده نسبت به اون دوران، اتفاقا منم بردارم ۵سالشه همیشه نگهش میدارم ینی چون مادربزرگم سرطان داره مامانم خیلی وقتا درگیره مسئولیت خونه و داداشم دست منه اما خب واقعا میترسم حتی دانشگاهم نزارن برم

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    شماره عضویت
    45587
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : غیرت بیجا و تفکر قدیمی!

    من موندم چرا گاها بعضی چیزا رو بهش انگ میزنید غیرت خوبش هم هست بی غیرت بد هم هست قرار نیست یا کاملا غیرتی باشیم یا کلا بی غیرت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باغیرت یا بی غیرت بودن خواستگار
    توسط Gem در انجمن خواستگاری
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 09-22-2019, 02:58 PM
  2. برای داش علی با غیرت دعا کنیم
    توسط Mohsen123 در انجمن ورزش
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 09-27-2016, 04:15 PM
  3. باورهای غیرمنطقی در مورد انتخاب همسر
    توسط orbital در انجمن آموزش ها و مهارت ها
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 08-14-2016, 04:04 PM
  4. هنر برخورد با آدم‌های غیرمنطقی
    توسط mahastey در انجمن روابط بین فردی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 06-23-2015, 01:50 AM
  5. شک به ارتباط غیر اخلاقی همسر
    توسط انوشا در انجمن خیانت
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 04-22-2015, 01:00 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

فقط، من، چه، که،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد